یکی از پرگویش ترین زبانهای جهان، یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل متحد است. این زبان امروز دارای لهجهها و گویشهای گوناگونی است و زبان عربی مدرن استاندارد به عنوان زبان رسمی نوشتار در همه کشورهای عرب پذیرفته شده است.
درباره زبان عربی
زبان عَرَبی (به عربی: اللغة العربیة)، یکی از پرگویشترین زبانهای جهان، بزرگترین عضو از شاخه زبانهای سامی (آفریقایی–آسیایی) است و با زبانهای عبری و آرامی همخانوادهاست. زبان عربی یکی از شش زبان رسمی سازمان ملل متحد است. این زبان امروز دارای لهجهها و گویشهای گوناگونی است و زبان عربی مدرن استاندارد به عنوان زبان رسمی نوشتار در همه کشورهای عرب پذیرفته شدهاست. افزون بر جهان عرب، این زبان در کشورهای چاد، اریتره نیز از میزانی از رسمیت برخوردار است.
زبان عربی، زبان قرآن و بسیاری از نخستین نوشتههای مسلمانان است و نزد بسیاری از مسلمانان مقدس شمرده میشود. در دوران طلایی اسلام، عربی به عنوان نخستین زبان جهان اسلام از اهمیت بالایی برخوردار بود و آثار علمی، ادبی و مذهبی فراوانی به این زبان نوشته میشد. تأثیر عربی بر زبانهای دیگر جهان اسلام مانند اردو، و زبانهای گوناگون خانوادهٔ ترکی چشمگیر است.
شمار گویشوران زبان عربی
شمار کسانی که عربی را همچون زبان مادری به کار میبرند از ۱۷۴ تا ۴۴۲ میلیون تن گفته شدهاست. عربی زبان رسمی ۲۵ کشور است که کل جمعیت آنها نیز براساس آمار سیا ۳۲۹ میلیون تن است. باید توجه داشت که زبان مادری نیمی از جمعیت کشورهای عربی شمال آفریقا مانند مراکش و الجزایر زبان آمازیغی است و در قانون اساسی جدید این دو کشور زبان آمازیغی به عنوان زبان رسمی در کنار زبان فرانسه و عربی به رسمیت شناخته شدهاست.
ویژگیهای زبان عربی
کاربری (صرف) فعل در این زبان به دو زمان گذشته (ماضی) و حال (مضارع) است که با کمک صیغه مضارع صیغههای آینده (مستقبل) هم ساخته میشود؛ و هر کدام از این دستهها چهارده صیغه است. زبان عربی به دلیل قالبها و حالات صرفی و نحوی و داشتن مذکر و مؤنث و سایر قواعد دستوری یکی از سختترین زبانهای دنیا به ویژه برای سخن گفتن است. ازآنجاکه زبان انگلیسی این پیچیدگیها را ندارد و با دانستن تنها ۵۰۰ واژه میتوان نیازهای روزانه را با آن بیشتر، در بیشتر کشورهای عربی فرانسه و انگلیسی زبان رایج است. در حوزهٔ کشورهای عربی خلیج فارس عملاً زبان کار زبان انگلیسی است.
این زبان را «لغة الضاد» نیز مینامند، زیرا تنها زبانی است که دارای ضاد میباشد و ضاد که حرفی است که سختترین شیوه کاربرد را دارد؛ به جز زبان آلبانیایی که پس از پذیرش اسلام و ورود زبان عربی، حرف ضاد وارد آن شد.
گویشها و لهجههای زبان عربی
- نوشتار اصلی: گویشهای عربی
چارچوبٔ جغرافیایی را که گویشوران زبان عربی در آن پیشینهاند را جهان عرب مینامند که شامل بیش از ۲۰ کشور میشود که از خاورمیانه آغاز شده و تا شمال باختری آفریقای ادامه مییابد.
زبان عربی شمار فراوانی از گویشها و لهجههای گوناگون را دربرمیگیرد که بهطور کلی به سه بخش تقسیم میشود:
- عربی کلاسیک یا قرآنی (به عربی: اللغة العربیة الفصحی)
- عربی استاندارد یا شیوا یا کتابی
- عربی گفتاری یا دارجة (به عربی: اللهجة العامیة)
در کشورهای عربی لهجه استاندارد برای آموزش در آموزشگاهها و نوشتن کتاب و روزنامه به کار برده میشود.
اما هر بخشی از جهان عرب، گویش محلی ویژه خود را دارد که گاه تفاوتهای میان آنها به اندازهای است که عربها مجبور به سخنوری به عربی کتابی یا انگلیسی یا زبان واسط دیگری با هم میشوند. دلیل شمار فراوان گویشها و لهجهها در زبان عربی را تأثیر زبانهای پیشین موجود در آن بخشها پیش از چیرگی زبان عربی بر آن منطقهها دانستهاند. در حالت کلی عربی گفتاری را به دو بخش خاورمیانهای و باختری تقسیم میکنند اما بهطور دقیقتر عربی دارای ۴ گویش زیر است که هر کدام خود دارای لهجههای فراوانی است.
- لهجه مصری
- لهجه باختری (شامل لهجههای : مراکشی، تونسی، الجزایری و…)
- لهجه خاوری (شامل لهجههای : لبنانی ، فلسطینی، و عرب زبانان غرب کشور اردن)
- لهجه عراقی یا خلیجی (شامل لهجات عراقی، کویتی، شرق سوریه، ساحل خلیج فارس از عراق تا کشور عمان و سواحل جنوبی و جنوب غرب ایران، اهواز و در آبادان و شادگان)
از این میان عربی مصری به عنوان گویش گفتاری زبان دوم مشترک میان همه عربزبانان به کار میرود؛ و دلیل آن وجود انبوه فیلمها و برنامههای تلویزیونی و رادیویی و منابع عربی به این گویش است.
تفاوت لهجهها در گویشهای روزانه زبان عربی در واژگان، دستورزبان و شیوهٔ آوایش واژهها به چشم میخورد.
بیشترین تفاوتها بین گویشهای غرب و شرق کشورهای عرب زبان وجود دارد؛ برای نمونه (کویتی و مراکشی)
در تفاوتهای مربوط به چگونگی آوایِش میتوان به چگونگی آوایِش حرف /ق/ اشاره نمود که در لهجه بادیهنشینان و عراقیها /گ/، در لهجه مصری و سوریه /ء/ و در لهجه فلسطینی /ک/ تلفظ میشود. یا چگونگی تلفظ /ج/ که در لهجه مصری /گ/ آوایِش میشود مانند الجمهوریة => الگمهوریة و در لهجه لبنانی و لهجه بعضی از عربهای خوزستان ایران به ویژه برخی از قبیلههای «سواری، حیدری» این حرف نزدیک به /ژ/ آوایِش میگردد.
آموزش مقدماتی زبان عربی
احوالپرسی 1
صبح بخير: صَبَاحُ الخَيرِ.
در جواب گفته میشود: صَبَاحُ النُّورِ
توجه: شب، هنگام خواب گفته میشود: «تُصْبِح عَلَی خيرٍ».
عصر بخير: مساءُ الخيرِ…
در جواب گفته میشود: مساءُ النُّورِ.
روز بخير: نَهارَك سعيد.
در جواب گفته میشود: نهارَك سعيد مُبارَك.
وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُكُمْ.
متشكرم: شُكْراً، أَشْكُرُكُمْ.
السَّلامُ عليكم: و عليكمُ السَّلامُ و رحمة الله و برکاته.
آيا ميتوانم با شما به زبان عربي فصيح سخن بگويم؟
هَلْ يُمْكِنُني أَنْ أتَكَلَّمَ مَعَكَ بِالعَرَبِيَّةِ الفُصْحَی؟
اسم شما چيست و از كجا ميآييد؟ ما اسْمُكَ؟ و مِنْ أَيْنَ تَأْتِي؟
اسم من محمد و اهل جمهوري عربی مصر هستم.
اسمي محمدٌ مِن جمهوريّةِ مصرَ العربيّةِ.
من از يك خانواده پايبند (مذهبي) هستم. أنا مِنْ أُسْرَةٍ مُحافِظَةٍ.
احوالپرسی 3
سلام السَّلامُ عليكمُ.
خوش آمديد: أَهْلا و سَهْلاً و مَرْحَباً.
خداوند شما را حفظ كند: حَيَّاكَ اللَّهُ!
حال شما چطور است؟ كيفَ حالُكَ؟ كيْفَك؟، إِزَّيَّك؟(ص)، إِشْلُونَك؟(ع).
الحمد لله خوبم: بِخَيْرٍ و الحمدُ لِلَّهِ….خوبم: كُوَيّس (ص، ل، س).
خوب نيستم: ماكُوَيّس.
چه خبر؟ ما الخبرُ؟ ما أَخْبارُكَ؟ شو أَخْبارك؟(عا، ل).
از اينكه دير شد از شما معذرت میخواهم.
أَعْتذِرُ منكَ لِلتَّأْخِيرِ. (أَرْجُو المَعْذِرَةَ).
ممنونم، سپاسگزارم |
شكرا لك، شكرا. |
خیلی ممنون |
شكرا جزيلا. |
خوش آمدید |
اهلا و سهلا |
لطفا |
رجاء، من فضلك |
بله |
نعم |
خیر، نه |
لا، کلا |
ببخشید، معذرت میخواهم |
عفوا، عذرا |
شرمنده |
انا اسف |
نمیفهم |
لا افهم |
من عربی صحبت نمیکنم |
أنا لا أتكلم العربية. |
من به خوبی عربی صحبت نمیکنم |
أنا لا أتكلم العربية جیدا. |
آیا فارسی صحبت میکنید؟ |
هل تتكلم اللغة الفارسية؟ |
لطفا شمرده تر صحبت کنید. |
يتكلم ببطء، رجاء. |
اسم شما چیست؟ |
ما اسمك؟ |
حال شما چطور است؟ |
كيف حالك؟ |
ایستگاه مترو کجاست؟ |
أين مترو الانفاق؟ |
رستوران خوب کجاست؟ |
هل هناک معطم جیدا؟ |
تلفن عمومی کجاست؟ |
هل هناك هاتف عمومي هنا؟ |
آیا می توانم به اینترنت وصل شوم؟ |
هل يمكنني الحصول على الإنترنت؟ |
می توانی به من کمک کنی؟ |
هل تستطيع مساعدتي؟ |
المصطلحات المتداولة بین الأفراد = اصطلاحات رایج میان افراد
کیف الصحة = کیف الحال =کیفک : چطوری، سلامتی ، حالت چطوره ؟
أهلاً وسهلاً= أهلین =مرحباٌ بک،یاأهلاٌ بک ،أهلاٌ: خوش آمدی
یا أهلاً بک :خوش آمدی
صباح الخیر: صبح بخیر و الجواب:صباح النور ، صباح الورد،صباح العسل
مساکم الله بالخیر و العافیه = اسعد الله مساء کم سعیدا= طاب مساء کم
أنا بخیر ، الحمدلله ،حسنٌ :من خوبم
ماإسمک ، شُو إسمک :نامت چیست؟
فی أمان الله=الله معک=فی رعایة الله =تحت رعایة الله=مع السلامة=سلّمک الله و رعاک : در پناه خدا ، خدانگهدار والجواب: أجمعین :شماهم همینطور
زادالله فیک البرکة : خدابرکت دهد و الجواب: و زادها فیک
لامؤاخذة= عفواً ، معذرة : جسارت نشود
بورک فیک =الله یبارک فیک : خدا یارت ، خیر ببینی
علی عینی :به روی چشم والجواب : سَلِمت عیناک
لا علیک : عیبی ندارد ، اشکالی ندارد، قابلی نداره
سمعاً وطاعةً ً=علی رأسی =تحت أمرک= طوع أمرک= أمرک :ای به چشم ، اطاعت
بلّغ سلامی إلی … : سلام برسون
از ديدن شما خرسندم: أنَا سَعيدٌ بِلِقائِکَ. إِنِّي مَسرُورٌ لِرُؤيَتِکَ. (لِلمُذَکَّر)
أنَا سَعيدَةٌ بِلِقائِکِ. إِنِّي مَسرُورَةٌ لِرُؤيَتِکِ. (لِلمُؤَنَّث)
از شما خواهش می کنم با من به جای عاميانه به زبان فصيح حرف بزنيد: أَرجُوکَ أَن تَتَکَلَّمَ مَعي بِاللُّغَةِ الفُصحَی بَدلاً مِنَ العامِيَّةِ.
از عواطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم: أَشکُرُکَ لِعَواطِفِکَ تِجاهي. (لِلمُذَکَّر)
أَشکُرُکِ لِعَواطِفِکِ تِجاهي. (لِلمُؤَنَّث)
از کمک شما سپاسگزارم: شُکراً لِمُساعِدَتِکَ. (لِلمُذَکَّر)/ شُکراً لِمُساعِدَتِکِ. (لِلمُؤَنَّث)
از همه شما سپاسگزاری می کنم: أَشکُرُکُم جَميعاً.
اشکال ندارد: لا بَأسَ.
المصطلحات المتداولة بین الأفراد = اصطلاحات رایج میان افراد
کیف الصحة = کیف الحال =کیفک : چطوری، سلامتی ، حالت چطوره ؟
أهلاً وسهلاً= أهلین =مرحباٌ بک،یاأهلاٌ بک ،أهلاٌ: خوش آمدی
یا أهلاً بک :خوش آمدی
صباح الخیر: صبح بخیر و الجواب:صباح النور ، صباح الورد،صباح العسل
مساکم الله بالخیر و العافیه = اسعد الله مساء کم سعیدا= طاب مساء کم
أنا بخیر ، الحمدلله ،حسنٌ :من خوبم
ماإسمک ، شُو إسمک :نامت چیست؟
فی أمان الله=الله معک=فی رعایة الله =تحت رعایة الله=مع السلامة=سلّمک الله و رعاک : در پناه خدا ، خدانگهدار والجواب: أجمعین :شماهم همینطور
زادالله فیک البرکة : خدابرکت دهد و الجواب: و زادها فیک
لامؤاخذة= عفواً ، معذرة : جسارت نشود
بورک فیک =الله یبارک فیک : خدا یارت ، خیر ببینی
علی عینی :به روی چشم والجواب : سَلِمت عیناک
لا علیک : عیبی ندارد ، اشکالی ندارد، قابلی نداره
سمعاً وطاعةً ً=علی رأسی =تحت أمرک= طوع أمرک= أمرک :ای به چشم ، اطاعت
بلّغ سلامی إلی … : سلام برسون
یرحکم الله (درهنگام عطسه) والجواب : یغفرالله لکم
اُخرس =اُسکت: خفه شو
اُغرب عن وجهی : گم شو
لاسمح الله =حاشالله=لاقدّرالله :خدا نکند ،مبادا
عفواٌ= معذرةً=أعتذر منکم =أرجو عدم المؤاخذة :ببخشید ، معذرت میخوام
عم صباحاً=أسعد الله صباحک : روزت خجسته ، بامدادت خوش
إیهٍ : خُب ، بسیار خوب
ساعدک الله :خسته نباشید والجواب : سلّمک الله : سلامت باشید
قرّت عیناک : چشمت روشن
آمُلُ بالعودة یوماً ما: امیدوارم یک روز بر گردد
لبیّک و سعدیک : به روی چشم ، در خدمتم
یسعدنی أن أزورکم : خوشحال می شوم ببینمتون
أنا سعیدٌ بمعرفتک : از آشنایی ات خوش وقتم
نهارک سعیدٌ : روز خوش
لیلة سعیدة =طابت لیلتکم =مساءالخیر=مساؤکم بالخیر=مساک الله بالخیر:شب خوش
لافضّ فوک =أنفاسک مبارکٌ =(أحسنت: آفرین ) قربون دهنت ، زنده باد ، دمت گرم
إلی اللقاء =إلی الملتقی =الوداع =بخاطرک : به امید دیدار ، خدانگهدار
مع السلامة : به سلامت ، خدانگهدار
أرجوکم = الرجاء : خواهش می کنم ، امید است
لاتُجامِل = لاتکلّف : تعارف نکن
لقد کلّفناکم : زحمت دادیم والجواب : أرجوکم عدم المؤاخذة : خواهش می کنم خجالت ندهید
من فضلکم =رجاءً = لو تکرمتَ :لطفاً ، اگه می شه
تفضّلتم : لطف نمودید ،زحمت کشیدید والجواب :کلّفناکم: زحمت دادیم
حسنٌ =جیدٌ =طیّب : خوب ، بسیار خوب
أُرحّب بقدومکم = أرحّب بمقدمکم = تشرّفتم =خیر مَقدمٍ : خوش آمدید
حلّت البرکة (هنگام بدرقه میهمان) برکت آوردید
لا تهذی : جفنگ نگو ، هذیان نگو
تشرّفتُ بمعرفتک : از آشناییت خوش وقتم
أنا مرتاحٌ لرؤیتک =أنا مسرورٌ من رؤیتک :از دیدنت خوشحال شدم
أدام الله توفیقک =أیّدک الله : خدا یارت ،موفق باشی
أطال الله بقائک (طلبقة): خدا عمرت بده
نعم صباحک (نعمصة):صبح خوبی داشته باشی
نعم مساؤک (نعمسة): شب خوبی داشته باشی
بسملة :«بسم الله الرحمن الرحیم » گفت
مَن أنت؟ : تو کیستی ؟ من أین؟ : اهل کجایی؟
أنا فی عجلة = أنا مستعجلٌ : عجله دارم
جعلتُ فداک (جعفدة) : فدایت شوم
سحقاً له = إلی الجحیم : دورش باد ، به درک واصل شود ، به جهنم
شکراً : ممنون ، تشکر
شکراً، الله یحفظکم : ممنون خداشما را حفظ کند والجواب :
لا شکر علی الواجب، هذا هو واجبنا:تشکر لازم نیست ، وظیفۀ ماست
الله یرعاکم : خدا حفظتون کنه
تُصبِح علی الخیر: شب خوش :good night
آسفٌ=متأسّفٌ=مع الأسف =عذراً :متاسفم ، معذرت می خواهم
أتمنی لک النجاح (التوفیق): برایت آرزوی توفیق دارم
وفقک الله :خدا توفیق دهد
فی صحةٍ و عافیةٍ : (به بیمار گفته می شود)
ننتظرکم =نحن فی انتظارکم :مامنتظر شماییم
الله یُعطیک العافیة : خداسلامتی به تو بدهد
کیف الاسرة؟ =کیف الأهل و الأصدقاء ؟: خانواده خوب هستند ، دوستان چطور ؟
الله یخلّیک :خدا پشت وپناهت باشه
أنا فی خدمتک : نوکرتم
فی أمان الله و حِفظِهِ :درپناه خدا
أخذتُ من وقتک کثیراً =أزعجتُکم =زاحمتُک :زحمت دادیم ، اذیت کردیم
أنت غیر جادٍّ فی کلامک =تمزحُ: مزاح می کنی ، شوخی می کنی ، جدی نمیگی
کل عامٍ و أنتم بخیر : صد سال به این سالها
أنت بخیر و سعادة : خوب و خوش باشی
حیاک الله : زنده باشی
تسلم : سالم باشی
صبّحکم الله بالخیر : شب خوبی داشتخ باشی
نحن فی منتهی السعادة : ما واقعاً خوشبختیم
سنزورکم بعد قلیلٍ إن شاءالله : اگر خدا بخواهد دوباره همدیگر را خواهیم دید
التصافح : باهم دست دادن – صافحه : بااو دست داد-صافحنی: بامن دست داد
ربنا یعوض علیک : خدا به تو عوض دهد
أفادک الله :
لا علیه = أُهدیکم : قابلی ندارد، خواهش می کنم
لاعلیک = لاتحزن =لاتقلق : نگران نباش
طوبی لک = هنیئاً لک : خوشا به حالت
و لکم جزیل الشکر : با نهایت سپاس
حضرة الفاضلة (المحترمة) : سرکار خانم
أسجح : آرام باش ، خوش رو باش
مننتَ علینا :مرحمت نمودی
مسحک الله : خدا به تو برکت دهد
کیف الأوضاع ؟: اوضاع چطوره ؟ والجواب : الحمدلله = علی ما یُرام: میگذره
نستقبلکم بکلّ ترحاب : با همۀ امکانات از شما استقبال می کنیم
کرّم الله وجهک : خدا عزیزت کنه
من کلّ خاطر =عن طیبة خاطر =بکلّ رغبة : باکمال میل ، باکمال خرسندی
علی خاطرک = علی رأیکم : هر جور میل شماست
لا مانع لدیّ علی ذلک و کما ترغبون :از نظر من هیچ اشکالی ندارد هر طور دوست دارید
طیّب : ok – حسناً : that΄s right
بسیطة :never mind : مهم نیست
بالطبع : البته : of course
بالتأکید: مطمئناً : sure
أتمنی لک وقتاً سعیداً : اوقات خوبی برایت آرزو می کنم
آسفٌ لإزعاجک : از ناراحتی تو متاسفم
أنا سعیدٌ بمعرفتک : از آشناییت خوش وقتم
دعنا نذهب : اجازه بده بروم : Let΄s go
ظهیرة طیّبة : ظهر خوبی داشته باشی
أتمنّی لک عطلة سعیدة : تعطیلی خوبی برایت آرزو می کنم
فدیتُک =فداک : فدایت شوم
نخبُک : دست شما درد نکنه
نخب الأیام المضیئة : به امید روز بهتر (روشنتر)
نخبُ العام القادم : تا سالی بعدی
نخب أیام أفضل :به امید روزهای بهتر
المجاملات : تعارفات –لاتجامل : تعارف نکن
أشکرک علی القهوة : به خاطر قهوه ممنون
لا تُبالِ : اهمیت نده
ألا تُقدّم صدیقک إلیّ ؟:آیا دوستت را به من معرفی نمی کنی ؟
لا حیفَ به : بدک نیست -لا بأسَ به : بدک نیست
هوّن علیک : سخت نگیر، جوش نزن ، بی خیال
إعقِل : عاقل باش
خسئتَ =إخسأ علیک : گم شو ، قباحت دارد، تف بر تو
لا تعذرنی : نمی گذاری عذرم را بیان کنم ،مهلتم نمی دهی
أُقدّم السیدة = أُعرّف بها: این خانم را معرفی می کنم
إنّی أُجیدُ الإنجلیزیّة : من انگلیسی راخوب حرف می زنم (بَلَدم)
إنی فاهمٌ : می فهمم
تکلّم علی مهلک : آرام صحبت کن
مَعدِن : آفرین ، خیلی خوب ، بارک الله
یسُرُّنی أن أدعوک علی : خوشحال می شوم به … دعوتت کنم
إنبسط : اخمش باز شد : شکراً لقد إنبسطتُ جدّاً
مکالمات اولیه زبان عربی |
|
ممنونم، سپاسگزارم |
شكرا لك، شكرا. |
خیلی ممنون |
شكرا جزيلا. |
خوش آمدید |
اهلا و سهلا |
لطفا |
رجاء، من فضلك |
بله |
نعم |
خیر، نه |
لا، کلا |
ببخشید، معذرت میخواهم |
عفوا، عذرا |
شرمنده |
انا اسف |
نمیفهم |
لا افهم |
من عربی صحبت نمیکنم |
أنا لا أتكلم العربية. |
من به خوبی عربی صحبت نمیکنم |
أنا لا أتكلم العربية جیدا. |
آیا فارسی صحبت میکنید؟ |
هل تتكلم اللغة الفارسية؟ |
لطفا شمرده تر صحبت کنید. |
يتكلم ببطء، رجاء. |
اسم شما چیست؟ |
ما اسمك؟ |
حال شما چطور است؟ |
كيف حالك؟ |
ایستگاه مترو کجاست؟ |
أين مترو الانفاق؟ |
رستوران خوب کجاست؟ |
هل هناک معطم جیدا؟ |
تلفن عمومی کجاست؟ |
هل هناك هاتف عمومي هنا؟ |
آیا می توانم به اینترنت وصل شوم؟ |
هل يمكنني الحصول على الإنترنت؟ |
می توانی به من کمک کنی؟ |
هل تستطيع مساعدتي؟ |
تعارفات در زبان عربی |
|
سلام |
سلام |
صبح به خیر |
صباح الخير |
عصر به خیر |
مساء الخير |
خوش آمدید، خیر مقدم |
مرحبا |
سلام دوست من! |
أهلا صديقي /صديقتي! |
دلم برات تنگ شده بود. |
إشتقت إليك كثيرا |
چه خبر؟ |
مالجديد؟ |
خبری نیست، سلامتی |
لا شيء جديد |
شب بخیر، شب خوش |
تصبح/ تصبحين على خير |
بعدا می بینمت |
أراك في مابعد |
خدا نگهدار |
مع السلامة |
راهنمایی در زبان عربی |
|
من گمشدهام. |
أضعت طريقي! |
میتوانم کمکتان کنم؟ |
هل بإمكاني مساعدتك؟ |
میتوانی کمکم کنی؟ |
هل بإمكانك مساعدتي؟ |
دستشویی کجاست؟ |
أين أجد (المرحاض/ الصيدلية)؟ |
مستقیم برو! بعد دست چپ/راست برو! |
أمشٍ على طول ثم عرّج يمينا/ شمالا! |
من دنبال ماجد می گردم. |
أبحث عن ماجد |
لطفا یک لحظه صبر کنید. |
لحظة من فضلك |
گوشی را نگه دارید لطفا. |
إبقى/ أبقي علي الخط رجاءا! |
قیمت این چند است؟ |
كم هو ثمنه؟ |
ببخشید…(در ادامه سوال می آید.) |
من فضلك |
ببخشید…(برای رد شدن از کنار کسی) |
المعذرة |
دنبالم بیا |
تعال معي! |
سوالات شخصی در زبان عربی |
|
آیا عربی/فارسی بلد هستید؟ |
هل تتكلم اللغة الفارسیه /العربية؟ |
به میزان کم! |
قليلا! |
اسم شما چیست؟ |
ما إسمك؟ |
اسم من احمد است. |
إسمي احمد. |
از آشنایی شما خوشوقتم. |
متشرف / متشرفة بمعرفتك |
نظر لطف شماست! |
أنت لطيف! أنتِ لطيفة! |
اهل کجا هستید؟ |
من أين أنت؟ |
من اهل ایران هستم. |
أنا من ایران |
من ایرانی هستم. |
أنا ایرانی |
کجا زندگی می کنید؟ |
أين تسكن؟ أين تسكنين؟ |
من در ایران زندگی می کنم. |
أعيش في ایران |
شغل شما چیست؟ |
ما مهنتك؟ |
من مترجم/بازرگان هستم. |
أعمل كمترجم/ كرجل أعمال |
من عربی دوست دارم. |
أحب اللغة العربية |
من یک ماه است که عربی می خوانم. |
أدرس اللغة العربية منذ شهر |
شما چند ساله هستید؟ |
كم هو عمرك؟ |
من باید بروم. |
يجب أن اذهب الآن |
سریع بر می گردم! |
سأرجع حالا |
آرزوها در زبان عربی |
|
موفق باشید! |
بالتوفيق! |
تولدت مبارک! |
عيد ميلاد سعيد |
سال نو مبارک! |
سنة سعيدة |
کریسمس مبارک! |
أعياد ميلاد سعيد! |
عید فطر مبارک! |
عيد مبارك! |
رمضان مبارک! |
رمضان مبارك |
تبریک! |
مبروك! |
نوشجان! |
شهية طيبة |
سلام من را به ماجد برسان. |
سلِّم على ماجد من أجلي |
عافیت باشد. |
رحمك الله |
خوب بخوابی! |
ليلة سعيدة و أحلام لذيذة! |
توضیح خواستن در زبان عربی |
|
معذرت میخواهم (نفهمیدم مطلب) |
عفوا! |
متاسفم! |
أسف! |
اشکالی ندارد. |
لامشكلة |
میشود تکرار کنید؟ |
أعد من فضلك |
میشود شمرده بگویید؟ |
تكلم ببطء من فضلك |
لطفا بنویسید! |
أكتبها من فضلك! / أكتبيها من فضلك! |
من نمیفهم! |
لا أفهم |
من نمیدانم! |
لآ أعرف! |
نظری ندارم. |
لاأدري |
این به عربی چه میشود؟ |
ما أسمه بالعربية؟ |
این چیست؟ |
ما هذا؟ |
عربی من خوب نیست. |
لغتي العربية ليست كما يجب |
من باید تمرین عربی کنم. |
حتاج ان اتدرب على العربية |
نگران نباش! |
لاتقلق/ لا تقلقي! |
خوب/بد/متوسط |
جيد / سيء / عادي |
بزرگ/کوچک |
كبير / صغير |
امروز/اکنون |
اليوم / الآن |
فردا/دیروز |
غدا / البارحة |
بله/نه |
نعم / لا |
بفرمایید! (دادن چیزی به کسی) |
خد! |
آیا دوستش داری؟ |
هل أعجبك؟ |
من خیلی دوستش دارم! |
أعجبني حقا |
من گرسنه/تشنه هستم. |
أنا جائع/ أنا عطشان |
هنگام صبح/عصر/شب |
صباحا/ مساءا/ ليلا |
این/آن، اینجا/آنجا |
هذا /ذلك. هنا/هناك |
واقعا! |
حقا! |
نگاه کن! |
أنظر! أنظري! |
چه؟ کجا؟ |
ماذا؟ أين؟ |
ساعت چند است؟ |
كم الساعة؟ |
ساعت ۱۰ است. ساعت هفت و نیم عصر است. |
إنها العاشرة. إنها السابعة و النصف مساءا |
این را بده من! |
أعطني هذه! |
دوستت دارم! |
أحبك |
من مریض هستم. |
أنا مريض. |
به دکتر نیاز دارم. |
أحتاج طبيبا! |
آتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوابِها.
معادل: هر کاری را بايد از راهش وارد شد.
الإحْسانُ عَبيدُ الْإنسانِ:
معادل:
سگ گيرنده چون دندان کند باز تو حالی استخوانی پيشش انداز
إِحْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ وَ أَضاعُوا الثَّمَرَةَ.
معادل: تبر را گم کرده، پی سوزن می گردد. شتر را گم کرده پی افسارش می گردد.
أَحَرُّ مِنَ الْجَمْر.
معادل: کاسهﻯ داغ تر از آش.دايهﻯ مهربانتر از مادر. کاتوليک تر از پاپ.
آخِ الْأَکفاءَ وَ داهِنِ الْأَعْداءَ.
معادل:
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا «حافظ»
إِخْتَلَطَ الْحابِلُ بِالنَّابِلِ.
معادل: شير تو شير شد. خر تو خر شد. دوغ و دوشاب قاطی شد.
إِخْتَلَطَ الْخاثِرُ بِالزُّبادِ.
معادل: شير تو شير شد. خر تو خر شد. دوغ و دوشاب قاطی شد.
أَخُوکَ مَنْ واساکَ بِنَشَبٍ لا مَنْ واساکَ بِنَسَبٍ.
معادل: دوست آن است که گيرد دست دوست در پريشانحالی و درماندگی.
أَدَبُ الْمَرْءِ خَيرٌ مِنْ ذَهَبِهِ.
معادل: ادب سرمايهﻯ مرد است.
إِذا أَرادَ اللهُ هَلاکَ نَمْلَةٍ أَنْبَتَ لَها جَناحَيْنِ.
معادل: اجلش رسيد.اجل دور سرش می چرخد.
إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلامُ.
معادل:
کم گوی و گزيده چون دُرّ تا ز اندک تو جهان شود پُر «سعدی»
إِذا ذَکَرْتَ الذِّئبَ فَأَعِدَّ لَهُ الْعَصا.
معادل: چو نام سگ بری، چوبی به دست ار. اسم سگ را بيار و چوب دست گير.
إِذا زَلَّ الْعالِمُ زَلَّ بِزَلَّتِهِ عالَمٌ.
ترجمه: هرگاه دانشمندی بلغزد (اشتباه کند)با لغزشش جهانی دچار لغزش می شود.
معادل:
هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک
إِذا صاحَتِ الدَّجاجَةُ صِياحَ الدِّيکِ فَلْتُذْبَحْ.
ترجمه: هرگاه مرغی صدای خروسی را در آورد، بايستی سرش را بريد.
معادل:
چه خيری برآيد از آن خاندان که بانگ خروس آيد از ماکيان؟
إِذا کُنْتَ فی قَومٍ فَاحْلِبْ فی إِنائِهِمْ.
ترجمه: اگر در ميان مردمی زندگی کردی، با ظرف ايشان شير بدوش.
معادل:
چون سر و کار تو با کودک فُتاد پس زبان کودکی بايد گُشاد «مولوی»
إِنْ کُنْتَ کَذُوباً فَکُنْ ذَکُوراً.
معادل: دروغگو کم حافظه است.
إِذا کانَ رَبُّ الْبَيتِ بِالدُّفِ ناقِراً فَشِيمَةُ أَهْلِ الْبَيتِ کُلِّهِم الرَّقْصُ
معادل: چو کفر از کعبه برخيزد، کجا ماند مسلمانی!
أَرادَ أَنْ يَأْکُلَ بِيَدَيْنِ.
ترجمه: می خواست با دو دست بخورد.
معادل: با يک دست دو هندوانه نمی توان برداشت.
إِرْحَمْ مَنْ دُونَکَ يَرْحَمْکَ مَنْ فَوقَکَ.
معادل: دست بالای دست بسيار است.
أَرَی أَلْفَ بانٍ لا يَقُومُ بِهادِمٍ فَکَيْفَ بِبانٍ خَلْفَهُ أَلْفُ هادِمٍ
ترجمه: هزار سازنده در برابر يک ويرانگر دوام نمی آورند، يک سازنده در برابر هزار ويرانگر چطور؟!
معادل: قوز بالا قوز.
أَسْمَعُ صَوتاً وَ أَرَی فَوْتاً.
معادل: عالم بی عمل به چه ماند؟ به زنبور بی عسل.
إشتَهَينا الدَّجاجَةَ فَأَکَلناها بِرِيشِها.[2]
ترجمه: هوس مرغ کرديم، سپس مرغ را با پرش خورديم.
معادل: از هول حليم درون ديگ می افتد.
أُطْلُبُوا الْعلمَ مِنَ الْمَهْدِ إلی اللَّحْدِ.
معادل:
چنين گفت پيغمبر راستگوی ز گهواره تا گور دانش بجوی
إِطْعَمِ الْفَمَّ تَسْتَحِ الْعَينُ.
ترجمه: دهان را سير کن، چشم شرمسار می شود.
معادل: نان بده، فرمان بده.
أَعطِ خُبزَکَ لِلخَبَّازِ وَ لَو أَکَلَ نِصفَهُ.[1]
ترجمه: نانت را برای پختن به نانوا بده، اگرچه نيمی از آن را بخورد.
معادل: کار را به کاردان بسپار.
أَعْقِلْ وَ تَوَکَّلْ.
معادل:
گفت پيغمبر به آواز بلند با توکل زانوی اشتر ببند
با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش، هرچه خواهی کن «مولوی»
أُعَلَّمَهُ الرِّمايَةَ کُلَّ يَومٍ فَلَما إِشْتَدَّ ساعِدُهُ رَمانِي
ترجمه: هر روز به او تيراندازی ياد می دهم، همين که بازوانش قوی می شوند ، به سوی من تيراندازی می کند.
معادل: مار در آستين پروردن.بدگهری را ياری کردن.
الْأَفْعالُ أَبْلَغُ مِنَ الْأَقْوالِ.
ترجمه: کردارها رساتر از گفتارها هستند.
معادل: دو صد گفته، چو نيم کردار نيست.
الْأَقارِبُ کَالْعَقارِبِ.
ترجمه: خويشاوندان مانند عقرب ( کژدم ) هستند
معادل: از ماست که بر ماست. خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
الْأَقْرَبُونَ أَوْلَی بِالْمَعْرُوفِ.
معادل: چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
أُقْصُرْ رَأْيَکَ عَلی ما يَعْنِيکَ.
معادل: هرکس بايد روی مرز خويش راه برود. آدم بايد لقمه را به اندازه دهنش بگيرد.
إِقْلَعْ شَوْکَکَ بِيَدِکَ.
معادل: کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من.
أَکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ.
معادل:
طمع آرد به مردان رنگ زردی طمع را سر ببر گر مَردی «ناصر خسرو»
الْإِکْرامُ بِالْإِتْمامِ.
معادل: کار را که کرد؟ آن که تمام کرد.
أَکَلْتُمْ تَمْرِي وَ عَصَيْتُمْ أَمْرِي.
معادل: نمک خوردن و نمکدان شکستن.چو ميوه سير خوردی، شاخ مشکن.
أَلا لَيْتَ الشَّبابَ يَعُودُ يَوماً فَأُخْبِرَهُ بِما فَعَلَ الْمَشِيبُ
معادل: جوانی کجايی که يادت بخير.
إلی الْماءِ يَسعَی مَنْ يَغُضُّ بِلُقْمَةٍ إلی أَيْنَ يَسعَی مَنْ يَغُضَّ بِماءٍ
معادل: هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک.
أَنا تَئِقٌ وَ أَنْتَ مَئِقٌ فَکَيْفَ نَتَّفِقُّ.[2]
معادل: آبشان به يک جوی نمی رود.
أَنا الْغَريقُ فَما خَوفِي مِنَ الْبَلَلِ.
معادل: آب که از سر گذشت، چه يک نی، چه صد نی.
الْإِنسانُ مَحَلُّ السَّهْوِ وَ النِّسيانِ.
يَشرَبٌ َدرٌ عَصيراً: بدر آب ميوه می نوشد.
قواعد زبان عربی به زبان ساده
تَصريفُ الأفعال:( تصريف السالم مِن « شَرِبَ » )
أنَا اَشرَبُ /
أنتَ تَشرَبُ / أنتِ تَشرَبِينَ /
هُوَ يَشرَبُ / هِيَ تَشَرَبُ /
نَحنُ نَشرَبُ /
أنتُما تَشرَبانِ /
أنتُم تَشرَبُونَ / أنتُنَّ تَشرَبنَ /
هُما يَشرَبانِ / هُما تَشرَبانِ.
هُم يَشرَبُونَ / هُنَّ يَشرَبنَ./ مصدر اين فعل: « شُرب، شَراب »، اسم فاعل آن « شارِب » و اسم مفعول آن « مَشرُوب » است.
· يَأکُلُ عليٌّ بَيضَةً: علی تخم مرغ می خورد.
تَصريفُ الأفعال:( تصريفُ مهموزِ الفاءِ مِن « أَکَلَ » )
أنَا آکُلُ /
أنتَ تأکُلُ / أنتِ تأکُلِينَ /
هُوَ يأکُلُ / هِيَ تأکُلُ /
نَحنُ نأکُلُ /
أنتُما تَأکُلانِ / أنتُما تَأکُلانِ.
أنتُم تَأکُلُونَ / أنتُنَّ تَأکُلنَ /
هُما يَأکُلانِ / هُما تَأكُلانِ.
هُم يَأکُلُونَ / هُنَّ يَأکُلنَ ./
مصدر اين فعل: « أَکل »، اسم فاعل آن « آکِل » و اسم مفعول آن « مَأکُول » است.
· وَصَلَ عَلِيٌّ وَ جَعفَرٌ إلی المَدرَسَةِ: علی و جعفر به مدرسه رسيدند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ المِثالِ مِن « وَصَلَ » )
أنَا وَصَلتُ /
أنتَ وَصَلتَ / أنتِ وَصَلتِ /
هُوَ وَصَلَ / هِيَ وَصَلَت /
نَحنُ وَصَلنا /
أنتُما وَصَلتُما / أنتُما وَصَلتُما.
أنتُم وَصَلتُم / أنتُنَّ وَصَلتُنَّ /
هُما وَصَلا / هُما وَصَلَتا
هُم وَصَلُوا / هُنَّ وَصَلنَ ./
مصدر اين فعل: « وُصُول » اسم فاعل آن « واصِل » و اسم مفعول آن « مَوصُول » است.
· جَاءَ عَليٌّ مَعَ زُمَلائِهِ إلی المَدرَسَةِ: علی با هم کلاسی هايش به مدرسه آمد.
– تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الأَجوفِ مِن « جاءَ » )
أَنَا جِئتُ /
أنتَ جِئتَ / أنتِ جِئتِ /
هُوَ جاءَ / هِيَ جاءَت /
نَحنَ جِئنَ /
أنتُما جِئتُما / أنتُما جِئتُما.
أنتُم جِئتُم / أنتُنَّ جِئتُنَّ /
هُما جاءَا / هُما جاءَتا
هُم جاؤُوا / هُنَّ جِئنَ./
مصدر اين فعل: « مَجِيء » است.
· عَرَفناآثارَهُ.: با آثار او آشنا شديم.
– تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « عَرَفَ » )
أنَا عَرَفتُ /
أنتَ عَرَفتَ / أنتِ عَرَفتِ /
هُوَ عَرَفَ / هِيَ عَرَفَت /
نَحنُ عَرَفنا /
أنتُما عَرَفتُما / أنتُما عَرَفتُما.
أنتُم عَرَفتُم / أنتُنَّ عَرَفتُنَّ /
هُما عَرَفا / هُما عَرَفَتا
هُم عَرَفُوا / هُنَّ عَرَفنَ./
مصدر اين فعل: « عِرفان » اسم فاعل آن « عارِف » و اسم مفعول آن « مَعرُوف » است.
· وَزَّعَ العُمّالُ کُلَّ البِضاعَةِ عَلَی الفُقراءِ: کارگران همهﻯ کالا را ميان تهيدستان توزيع کردند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « وَزَعَ » باب التفعيل )
أنَا وَزَّعتُ /
أنتَ وَزَّعتَ / أنتِ وَزَّعتِ /
هُوَ وَزَّعَ / هِيَ وَزَّعَت /
نَحنُ وَزَّعنا /
أنتُما وَزَّعتُما / أنتُما وَزَّعتُما
أنتُم وَزَّعتُم / أنتُنَّ وَزَّعتُنَ /
هُما وَزَّعا / هُما وَزَعَتا
هُم وَزَّعُوا / هُنَّ وَزَّعنَ./
مصدر اين: « تَوزِيع »( باب تفعيل ) ، اسم فاعل آن « مُوَزِّع » و اسم مفعول آن « مُوَزَّع » است.
· بَدأَ المُؤتَمَرُ أَعمالَهُ مِنَ اليَومِ: کنفرانس کار خود را از امروز آغاز کرد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ مهموزِ اللَّامِ مِن « بَدَأَ » )
أَنَا بَدَأتُ /
أنتَ بَدَأتَ / أنتِ بَدَأتِ /
هُوَ بَدَأَ / هِيَ بَدَأَت /
نَحنُ بَدَأنا /
أنتُما بَدَأتُما / أنتُما بَدَأتُما
أنتُم بَدَأتُم / أنتُنَّ بَدَأتُنَّ /
هُما بَدَءَا / هُما بَدَءَتا
هُم بَدَؤُوا / هُنَّ بَدَأنَ ./
مصدر اين فعل: « بَدء » ، اسم فاعل آن « بادِئ » است.
· فارَقَ أَصدِقاءَهُ. از دوستانش جدا شد.
تَصريفُ الأفعال: (تصريفُ السالمِ مِن « فَرَقَ » باب المُفاعَلَةِ )
أَنَا فَارَقتُ /
أنتَ فارَقتَ / أنتِ فارَقتِ /
هُوَ فارَقَ / هِيَ فارَقَت /
نَحنُ فارَقنا /
أنتُما فارَقتُما / أنتُما فارَقتُما.
أنتُم فارَقتُم / أنتُنَّ فارَقتُنَّ /
هُما فارَقا / هُما فارَقَتا.
هُم فارَقُوا / هُنَّ فارَقنَ./
مصدر اين فعل: « مُفارَقَة »( باب مُفاعَلَة ) ، اسم فاعل آن « مُفارِق » و اسم مفعول آن « مُفارَق » است.
· قامَ بِأعمالٍ إستِفزازِيَّةٍ: دست به اعمال تحريک آميز زد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الأَجوفِ مِن « قامَ » )
أنَا قُمتُ /
أنتَ قُمتَ / أنتِ قُمتِ /
هُوَ قامَ / هِيَ قامَت /
نَحنُ قُمنا /
أنتُما قُمتُما / أنتُما قُمتُما.
أنتُم قُمتُم / أنتُنَّ قُمتُنَّ /
هُما قاما / هُما قامَتا
هُم قامُوا / هُنَّ قُمنَ./
مصدر اين فعل: « قِيام » و اسم فاعل آن « قائِم » است.
· بَکَی مِن شِدَّةِ الأَلَمِ: از شدت درد گريست.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الناقصِ مِن « بَکَی » )
أَنَا بَکَيتُ /
أنتَ بَکَيتَ / أنتِ بَکَيتِ /
هُوَ بَکَی / هِيَ بَکَت /
نَحنُ بَکَينا /
أنتُما بَکَيتُما / أنتُما بَکَيتُما.
أنتُم بَکَيتُم / أنتُنَّ بَکَيتُنَّ /
هُما بَکَيا / هُما بَکَتَا /
هُم بَکَوا / هُنَّ بَکَينَ./
مصدر اين فعل: بُکاء، اسم فاعل آن باکِي،باکٍ (مذکر)، باکِيَة(مؤنث)
· أُفَضِّلُ هَذا اللَّاعِبَ لِأَنَّهُ يَتَعاوَنُ مَعَ زَملائِهِ: اين بازيکن را ترجيح می دهم زيرا او با همبازی هايش همکاری می کند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « فَضَلَ » بابُ التفعيل )
أَنَا اُفَضِّلُ /
أنتَ تُفَضِّلُ / أنتَ تُفَضِّلِينَ /
هُوَ يُفَضِّلُ / هِيَ تُفَضِّلُ /
نَحنُ نُفَضِّلُ /
أنتُما تُفَضِّلانِ / أنتُما تُفَضِّلانِ.
أنتُم تُفَضِّلُونَ / أنتُنَّ تُفَضِّلنَ /
هُما يُفَضِّلانِ / هُما تُفَضِّلانِ /
هُم يُفَضِّلُونَ / هُنَّ يُفَضِّلنَ./
مصدر اين فعل « تفضِل » ( باب تفعيل ) ، اسم فاعل آن « مُفَضِّل » و اسم مفعول آن « مُفَضَّل » است.
· سافَرَ رَئيسُ السُّلطَةِ القَضائِيَّةِ إلی مَدينَةِ هَمدان: رئيس قوه قضائيه به شهر همدان مسافرت کرد .
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « سَفَرَ » بابُ المُفاعَلَةِ )
أنَا سافَرتُ /
أنتَ سافَرتَ / أنتِ سافَرتِ /
هُوَ سافَرَ / هِيَ سافَرَت /
نَحنُ سافَرنا /
أنتُما سافَرتُما / أنتُما سافَرتُما.
أنتُم سافَرتُم / أنتُنَّ سافَرتُنَّ /
هُما سافَرا / هُما سافَرَتا
هُم سافَرُوا / هُنَّ سافَرنَ./
مصدر اين فعل « مُسافَرَة » (باب مُفاعَلَة) ، اسم فاعل آن « مُسافِر » ( مذکر ) و « مُسافِرَة »(مؤنث) است.
· شَکَرَ صاحِبُ الحَطَبِ الرَّجُلَ الضَخمَ: صاحب هيزم از مرد تنومند سپاسگزاری کرد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « شَکَرَ » )
أنَا شَکَرتُ /
أنتَ شَکَرتَ / أنتِ شَکَرتِ /
هُوَ شَکَرَ / هِيَ شَکَرَت /
نَحنُ شَکَرنا /
أنتُما شَکَرتُما / أنتُما شَکَرتُما.
أنتُم شَکَرتُم / أنتُنَّ شَکَرتُنَّ /
هُما شَکَرا / هُما شَكَرَتا.
هُم شَکَرُوا / هُنَّ شَکَرنَ./
مصدر اين فعل « شُکر » ، اسم فاعل آن « شاکِر » و اسم مفعول آن « مَشکُور » است.
· قَدَّمَ المُوَظَّفُ تَقريراً لِرَئيسِهِ حَولَ أعمالِ دائِرَتِهِ:کارمند گزارشی در باره ی کارهای اداره اش به رئيس خود ارائه کرد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالم مِن « قَدَمَ » باب التفعيل )
أنَا قَدَّمتُ /
أنتَ قَدَّمتَ / أنتِ قَدَّمتِ /
هُوَ قَدَّمَ / هِيَ قَدَّمَت /
نَحنَ قَدَّمنا /
أنتُما قَدَّمتُما / أنتُما قَدَّمتُما.
أنتُم قَدَّمتُم / أنتُنَّ قَدَّمتُنَّ /
هُما قَدَّما / هُما قَدَمَتا.
هُم قَدَّمُوا / هُنَّ قَدَّمنَ./
مصدر اين فعل « تَقدِيم » (باب تفعيل)، ، اسم فاعل آن « مُقَدِّم » و اسم مفعول آن « مُقَدَّم » است.
· تَلعَبُ بَعضُ الحَشَراتِ وَ الدِّيدانِ دَوراً مُفيداً في خِدمَةِ الإنسانِ: برخی حشرات و کرم ها نقش سودمندی در خدمت به انسان ايفا می کنند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « لَعِبَ » )
أنَا اَلعَبُ /
أنتَ تَلعَبُ / أنتِ تَلعَبِينَ /
هُوَ يَلعَبُ / هِيَ تَلعَبُ /
نَحنُ نَلعَبُ /
أنتُما تَلعَبانِ / أنتُما تَلعَبانِ.
أنتُم تَلعَبُونَ / أنتُنَّ تَلعَبنَ /
هُما يَلعَبانِ / هُما تَلعَبانِ.
هُم يَلعَبُونَ / هُنَّ يَلعَبنَ ./
مصدر اين فعل « لَعب » ، اسم فاعل آن « لاعِب » و اسم مفعول آن « مَلعُوب » است.
· عَلَّمَ المُعَلِّمُ التَّلاميذَ أَسالِيبَ الکِتابَةِ: معلم شيوه های نگارش را به دانش آموزان آموزش داد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « عَلِمَ » بابُ التفعيلِ )
أنَا عَلَّمتُ /
أنتَ عَلَّمتَ / أنتِ عَلَّمتِ /
هُوَ عَلَّمَ / هِيَ عَلَّمَت /
نَحنُ عَلَّمنا /
أنتُما عَلَّمتُما / أنتُما عَلَّمتُما.
أنتُم عَلَّمتُم / أنتُنَّ عَلَّمتُنَّ /
هُما عَلَّما / هُما عَلَّمَتا.
هُم عَلَّمُوا / هُنَّ عَلَّمن./
مصدر اين فعل « تَعلِيم » (باب تفعيل)، اسم فاعل آن « مُعَلِّم » و اسم مفعول آن « مُعَلَّم » است.
· دَرَّبَ القائِدُ الجُنُودَ عَلَی إستِعمالِ الأَسلِحَةِ المُختَلِفَةِ: فرمانده استفاده از سلاح های مختلف را به سربازان آموزش داد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « دَرَبَ » بابُ التفعيل )
أنَا دَرَّبتُ /
أنتَ دَرَّبتَ / أنتِ دَرَّبتِ /
هُوَ دَرَّبَ / هِيَ دَرَّبت /
نَحنُ دَرَّبنا /
أنتُما دَرَّبتُما / أنتُما دَرَّبتُما.
أنتُم دَرَّبتُم / أنتُنَّ دَرَّبتُنَّ /
هُما دَرَّبا / هُما دَرَّبَتا
هُم دَرَّبُوا / هُنَّ دَرَّبنَ./
مصدر اين فعل « تَدريب » (باب تفعيل)، اسم فاعل آن « مُدَرِّب » و اسم مفعول آن « مُدَرَّب » است.
· اِستَمَعَ إلی مُحاضَرَةِ الأُستاذِ جَمعٌ کَثيرٌ مِنَ الطُّلّابِ:گروه بسياری از دانشجويان به سخنرانی استاد گوش دادند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « سَمَعَ » بابُ الإستِفعالِ )
أنَا اِستَمَعتُ /
أنتَ اِستَمَعتَ / أنتِ اِستَمَعتِ /
هُوَ اِستَمَعَ / هِيَ اِستَمَعت /
نَحنُ اِستَمَعنا /
أنتُما اِستَمَعتُما / أنتُما اِستَمَعتُما.
أنتُم اِستَمَعتُم / أنتُنَّ اِستَمَعتُنَّ /
هُما اِستَمَعا / هُما اِستَمِعَتا.
هُم اِستَمَعُوا / هُنَّ اِستَمَعنَ./
مصدر اين فعل « إِستِماع »، اسم فاعل آن « مُستَمِع » و اسم مفعول آن « مُستَمَع » است.
· أَلقَی کَلِمَةً: سخنانی ايراد، کرد، بياناتی ايراد کرد.
تصريفُ الأَفعالِ: ( تصريفُ النَّاقصِ مِن « لَقِيَ » بابُ الإِفعالِ )
أنَا اَلقَيتُ کَلِمَةً /
أنتَ اَلقَيتَ کَلِمَةً / أنتِ اَلقَيتِ کَلِمَةً /
هُوَ اَلقَی کَلِمَةً / هِيَ اَلقَت کَلِمَةً /
نَحنُ اَلقَينا کَلِمَةً /
أنتُما اَلقَيتُما کَلِمَةً / أنتُما اَلقَيتُما کَلِمَةً.
أنتُم اَلقَيتُم کَلِمَةً / أنتُنَّ اَلقَيتُنَّ کَلِمَةً /
هُما اَلقَيَا کَلِمَةً / هُما أَلقَتا كلمةً.
هُم اَلقَوا کَلِمَةً / هُنَّ اَلقَينَ کَلِمَةً./
مصدر اين فعل « إِلقاء » ، و اسم فاعل آن « مُلقِي، مُلقٍ » است.
· طالَ کَلامَهُ: سخنش به درازا کشيد، سخنش طولانی شد.
تَصريفُ الأفعال:
طالَ کَلامِي /
طالَ کَلامُکَ / طالَ کَلامُکِ /
طالَ کَلامُهُ / طالَ کَلامُها /
طالَ کَلامُنا
/ طالَ کَلامُکُما /
طالَ کَلامُکُم / طالَ کَلامُکُنَّ /
طالَ کَلامُهما / طالَ کَلامُهُم / طالَ کَلامُهُنَّ.
تَصريفُ الأفعال:
أ- تَکَلَّمَ مَعِي / تَکَلَّمَ مَعَکَ / تَکَلَّمَ مَعَکِ / تَکَلَّمَ مَعَهُ / تَکَلَّمَ مَعَها / تَکَلَّمَ مَعَنا / تَکَلَّمَ مَعَکُما / تَکَلَّمَ مَعَکُم / تَکَلَّمَ مَعَکُنَّ / تَکَلَّمَ مَعَهُما / تَکَلَّمَ مَعَهُم / تَکَلَّمَ مَعَهُنَّ.
ب- أنَا تَکَلَّمتُ / أنتَ تَکَلَّمتَ / أنتِ تَکَلَّمتِ / هُوَ تَکَلَّمَ / هِيَ تَکَلَّمَت / نَحنُ تَکَلَّمنا / أنتُما تَکَلَّمتُما / أنتُم تَکَلَّمتُم / أنتُنَّ تَکَلَّمتُنَّ / هُما تَکَلَّمَا / هُم تَکَلَّمُوا / هُنَّ تَکَلَّمنَ.
· يَخرُجُ کُلَّ يَومٍ فِی الصَّباحِ الباکِرِ لِلرِّياضَةِ مَعَ زَوجَتِهِ مِنَ البَيتِ، ثُمَّ يَعُودانِ لِلإفطارِ: هر روز صبح زود همراه همسرش برای ورزش از خانه خارج می شود، سپس برای خوردن صبحانه بر می گردند.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « خَرَجَ » )
أنَا اَخرُجُ /
أنتَ تَخرُجُ / أنتِ تَخرُجِينَ /
هُوَ يَخرُجُ / هِيَ تَخرُجُ /
نَحنُ نَخرُجُ / أنتُما تَخرُجانِ /
أنتُم تَخرُجُونَ / أنتُنَّ تَخرُجنَ /
هُما يَخرُجانِ / هُما تَخرُجانِ /
هُم يَخرُجُونَ / هُنَّ يَخرُجنَ./
مصدر اين فعل « خُرُوج » و اسم فاعل آن « خارِج » است.
· کانَت تَغسِلُ الثِّيابَ وَ تَطحَنُ القَمحَ وَ الشَّعيرَ وَ تَعجِنُ العَجينَ وَ تَخبِزُهُ: او ( مؤنث) لباس ها را می شست و گندم و جو را آسياب می کرد و خمير درست می کرد و از آن نان می پخت.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « غَسَلَ » )
أنَا اَغسِلُ /
أنتَ تَغسِلُ / أنتِ تَغسِلِينَ /
هُوَ يَغسِلُ / هِيَ تَغسِلُ /
نَحنُ نَغسِلُ /
أنتُما تَغسِلانِ / أنتُما تَغسِلانِ.
أنتُم تَغسِلُونَ / أنتُنَّ تَغسِلنَ /
هُما يَغسِلانِ / هُما تَغسِلانِ /
هُم يَغسِلُونَ / هُنَّ يَغسِلنَ./
مصدر اين فعل « غَسل، غُسل » است.
· قَضَيتُ اُسبُوعَينِ في المُخَيَّمِ الصَّيفِيِّ: دو هفته را در اردوگاه تابستانی گذراندم.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الناقصِ مِن « قَضَی » )
أنَا قَضَيتُ /
أنتَ قَضَيتَ / أنتِ قَضَيتِ /
هُوَ قَضَی / هِيَ قَضَت /
نَحنُ قَضَينا /
أنتُما قَضَيتُما / أنتُما قَضَيتُما.
أنتُم قَضَيتُم / أنتُنَّ قَضَيتُنَّ /
هُما قَضَيَا / هُما قَضَتا
هُم قَضَوا / هُنَّ قَضَينَ./
مصدر اين فعل « قَضاء »، اسم فاعل آن « قاضِي، قاضٍ » و اسم مفعول آن « مَقضِيّ » است.
· أِشتَری لِي عَمِّي مَلابِسَ جَميلَةً وَ ساعَةً وَ حَقيبَةً: عمويم برای من لباس های زيبا، ساعت و کيف خريد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الناقصِ مِن « شَرَی » بابُ الإفتِعالِ )
أ- اِشتَرَی لِي / اِشتَرَی لَکَ / اِشتَرَی لَکِ / اِشتَرَی لَهُ / اِشتَرَی لَها / اِشتَرَی لَنا / اِشتَرَی لَکُما / اِشتَرَی لَکُم / اِشتَرَی لَکُنَّ / اِشتَرَی لَهُما / اِشتَرَی لَهُم / اِشتَرَی لَهُنَّ .
ب- أنَا اِشتَرَيتُ / أنتَ اِشتَرَيتَ / أنتِ اِشتَرَيتِ / هُوَ اِشتَرَي / هِيَ اِشتَرَت / نَحنُ اِشتَرَينا / أنتُما اِشتَرَيتُما / أنتُم اِشتَرَيتُم / أنتُنَّ اِشتَرَيتُنَّ / هُما اِشتَرَيَا / هُم اِشتَرَوا / هُنَّ اِشتَرَينَ./ مصدر اين فعل « إِشتِراء »، اسم فاعل آن « مُشتَرِي » و اسم مفعول آن « مُشتَرَی » است.
· زُرتُ المُتحَفَ وَ المَسرَحَ، وَ رَأَيتُ مَدينَةَ الأَلعابِ، وَ حَديقَةَ الحَيَوانِ: از موزه و تئاتر ديدن کردم، و شهر بازی و باغ وحش را ديدم.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الأَجوفِ مِن « زارَ » )
أَنَا زُرتُ /
أنتَ زُرتَ / أنتِ زُرتِ /
هُوَ زارَ / هِيَ زارَت /
نَحنُ زُرنا /
أنتُما زُرتُما / أنتُما زُرتُما.
أنتُم زُرتُم / أنتُنَّ زُرتُنَّ /
هُما زارا / هُما زارَتا
هُم زارُوا / هُنَّ زُرنَ./
مصدر اين فعل « زِيارَة »، اسم فاعل آن « زائِر » (مذکر)، « زائِرَة » ( مؤنث) ، اسم مفعول آن « مَزار » و فعل مضارع آن « يَزُورُ » است.
· عاشَ في مَدينَةٍ کَبيرَةٍ تاجِرٌ أَمينٌ: در شهر بزرگی بازرگانی درستکار زندگی می کرد.
تَصريفُ الأفعال: ( تصريفُ الأَجوفِ مِن « عاشَ » )
أَنَا عِشتُ /
أنتَ عِشتَ / أنتِ عِشتِ /
هُوَ عاشَ / هِيَ عاشَت /
أنتُما عِشتُما / أنتُما عِشتُما.
أنتُم عِشتُم / أنتُنَّ عِشتُنَّ /
هُما عاشَا / هُما عاشَتا.
هُم عاشُوا / هُنَّ عِشنَ./
مصدر اين فعل « عَيش » و فعل مضارع آن « يَعِيشُ » است.
· أَکتُبُ هَذِهِ الرِّسالةَ مِنَ الجَبهَةِ حَيثُ رُوحُ البُطُولَةِ تُناهِضُ المَوتَ: اين نامه را از جبهه که در آن روح دلاوری با مرگ پنجه نرم می کند می نويسم.
تَصريف الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « کَتَبَ » )
أنَا کَتَبتُ /
أنتَ کَتَبتَ / أنتِ کَتَبتِ /
هُوَ کَتَبَ / هِي کَتَبت /
نَحنُ کَتَبنا /
أنتُما کَتَبتُما / أنتُما کَتَبتُما.
أنتُم کَتَبتُم / أنتُنَّ کَتَبتُنَّ /
هُما کَتَبا / هُما كَتَبَتا
هُم کَتَبُوا / هُنَّ کَتَبنَ./
مصدر اين فعل « کِتابَة »، اسم فاعل آن « کاتِب » ، اسم مفعول آن « مَکتُوب » و فعل مضارع آن « يَکتُبُ » است.
· قَرَأتُ الرِّوايَةَ في خِلالِ يَومَينِ: رمان را دو روزه خواندم.
تَصريف الأفعال: ( تصريفُ مهموزِ اللَّامِ مِن « قَرَأَ » )
أنَا قَرَأتُ /
أنتَ قَرَأتَ / أنتِ قَرَأتِ /
هُوَ قَرَأَ / هِيَ قَرَأَت /
نَحنُ قَرَأنا
أنتُما قَرَأتُما / أنتُما قَرَأتُما.
أنتُم قَرَأتُم /أنتُنَّ قَرَأتُنَّ /
هُما قَرَآ / قَرَأَتا.
هُم قَرَؤُوا / هُنَّ قَرَأنَ./
مصدر اين فعل « قِراءَة »، اسم فاعل آن « قارِئ »، و اسم مفعول آن « مَقرُوء » و فعل مضارع آن « يَقرَأُ » است.
· يَشعُرُ الإنسانُ بِالفَرَحِ عَلی قِمَّةِ الجَبَلِ: انسان بر فراز کوه احساس شادی می کند.
تَصريف الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « شَعَرَ » )
أنَا أشعُرُ /
أنتَ تَشعُرُ / أنتِ تَشعُرِينَ /
هُوَ يَشعُرُ / هِيَ تَشعُرُ /
نَحنُ نَشعُرُ /
أنتُما تَشعُرانِ / أنتُما تَشعُرانِ.
أنتُم تَشعُرُونَ / أنتُنَّ تَشعُرنَ /
هُما يَشعُرانِ / هُما تَشعُرانِ /
هُم يَشعُرُونَ / هُنَّ يَشعُرنَ.
· يَتَمَتَّعُ بِإرادَةٍ قَوِيَّةٍ: دارای اراده ای قوی است.
تَصريف الأفعال: ( تصريفُ السالمِ مِن « مَتَعَ » بابُ التَّفَعُّلِ )
أنَاأَتَمَتَّعُ /
أنتَ تَتَمَتَّعُ / أنتِ تَتَمَتَّعِينَ /
هُوَ يَتَمَتَّعُ / هِيَ تَتَمَتَّعُ /
نَحنُ نَتَمَتَّعُ /
أنتُما تَتَمَتَّعانِ / أنتُما تَتَمَتَّعانِ.
أنتُم تَتَمَتَّعُونَ / أنتُنَّ تَتَمَتَّعنَ /
هُما يَتَمَتَّعانِ / هُما تَتَمَتَّعانِ /
هُم يَتَمَتَّعُونَ / هُنَّ يَتَمَتَّعنَ./
مصدر اين فعل « تَمَتُّع » ، اسم فاعل آن « مُتَمَتِّع » است.
بخش دوم: تصريف الأسماء المشتقة
نكته اول:
اسم فاعل، به صورت مذکر،مؤنث،مفرد،مثنی،جمع در می آيد، به صرف اسم فاعل همراه ضماير منفصل دقت کنيد:
صرف افعال و اسم های مشتق در این درس به ترتیب مذکر و مونث است.
هُوَ مُعَلِّمٌ/ هِيَ مُعَلِّمَةٌ/
هُما مُعَلِّمان/ هُما مُعَلِّمَتانِ/
هُم مُعَلِّمُونَ/ هُنَّ معَلِّماتٌ/
أنتَ مُعَلِّمٌ/ أنتِ مُعَلِّمَةٌ/
أنتُما مُعَلِّمانِ/ أنتُما مُعَلِّمَتانِ/
أنتُم مُعَلِّمُونَ/ أنتُنَّ مُعَلِّماتٌ/
أنَا مُعَلِّمٌ / أنَا مُعَلِّمَةٌ/
نَحنُ مُعَلِّمان/ نَحنُ مُعَلِّمَتانِ/
نَحنُ مُعَلِّمُونَ/ نَحنُ مُعَلِّماتٌ.
نكته دوم:
اسم مفعول نيز مانند اسم فاعل به صورت مذکر،مؤنث،مفرد،مثنی،جمع در می آيد، به صرف اسم مفعول همراه ضماير منفصل دقت کنيد:
هُوَ مُؤَدَّبٌ/ هِيَ مُؤَدَّبَةٌ/
هُما مُؤَدَّبانِ/ هُما مُؤَدَّبَتانِ/
هُم مُؤَدَّبُونَ/ هُنَّ مُؤَدَّباتٌ/
أنتَ مُؤَدَّبٌ / أنتِ مُؤَدَّبَةٌ /
أنتُما مُؤَدَّبانِ / أنتُما مُؤَدَّبَتانِ /
أنتُم مُؤَدَّبُونَ / أنتُنَّ مُؤَدَّباتٌ /
أنَا مُؤَدَّبٌ/ أنَا مُؤَدَّبَةٌ /
نَحنُ مُؤَدَّبانِ / نَحنُ مُؤَدَّبَتانِ /
نَحنُ مُؤَدَّبُونَ / نَحنُ مُؤَدَّباتٌ.
نكته سوم:
صفت مشبهة نيز مانند اسم فاعل و اسم مفعول صرف می شود، به صرف صفت مشبهة همراه ضماير منفصل دقت کنيد:
هُوَ کَرِيمٌ/ هِيَ کَرِيمَةٌ/
هُما کَرِيمانِ/ هُما کَرِيمَتانِ/
هُم کُرَماءُ/ هُنَّ کَرِيماتٌ/
أنتَ کَرِيمٌ / أنتِ کَرِيمَةٌ /
أنتُما کَرِيمانِ / أنتُما کَرِيمَتانِ /
أنتُم کُرَماءُ / أنتُنَّ کَرِيماتٌ/
أنَا کَرِيمٌ / أنَا کَرِيمَةٌ /
نَحنُ کَرِيمانِ / نَحنُ کَرِيمَتانِ /
نَحنُ کُرَماءُ / نَحنُ کَرِيماتٌ.
المُعَلِّمُ حَنُونٌ: معلم مهربان است.
1- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ):
أَنَا مُعَلِّمٌ.(للمذکر)/أَنَا مُعَلِّمَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ مُعَلِّمٌ./ أَنتِ مُعَلِّمَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ مُعَلِّمٌ./ هِيَ مُعَلِّمَةٌ./
نَحنُ مُعَلِّمانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ مُعَلِّمَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ مُعَلِّمُونَ.(للمذکر)/ نَحنُ مُعَلِّماتٌ. (للمؤنث)/
أَنتما مُعَلِّمانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما مُعَلِّمَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم مُعَلِّمُونَ./أَنتُنَّ مُعَلِّماتٌ./
هُما مُعَلِّمانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما مُعَلِّمَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم مُعَلِّمُونَ./ هُنَّ مُعَلِّماتٌ.
أَنا جائِعٌ: من گرسنه ام.(لِلمُذَکَّرِ)/ أَنَا جائِعَةٌ. (لِلمُؤَنَّث)
2- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ):
أَنَا جائِعٌ.(للمذکر)/أَنَا جائِعَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ جائِعٌ./ أَنتِ جائِعَةٌ.( (للمؤنث)/هُوَ جائِعٌ./ هِيَ جائِعَةٌ./
نَحنُ جائِعانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ جائِعَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ جِياعٌ.(للمذکر)/ نَحنُ جائِعاتٌ، نَحنُ جِياعٌ. (للمؤنث)/
أَنتما جائِعانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما جائِعَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم جِياعٌ./ أَنتُنَّ جائِعاتٌ،أَنتُنَّ جِياعٌ./
هُما جائِعانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما جائِعَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم جِياعٌ./ هُنَّ جائِعاتٌ، هُنَّ جِياعٌ.
هُوَ سائِقٌ: او راننده است. (لِلمُذَکَّرِ)/ هِيَ سائِقَةٌ. (لِلمُؤَنَّث)
3- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ):
أَنَا سائِقٌ.(للمذکر)/أَنَا سائقَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ سائِقٌ./ أَنتِ سائقَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ سائِقٌ./ هِيَ سائِقَةٌ./
نَحنُ سائِقانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ سائِقَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ سُوَّاقٌ.(للمذکر) نَحنُ سائِقاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما سائِقانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما سائِقَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم سُوَّاقٌ./أَنتُنَّ سائِقاتٌ./
هُما سائِقانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما سائِقَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم سُوَّاقٌ./ هُنَّ سائِقاتٌ.
هُوَ سَمَّاکٌ: او ماهی فروش است. او ماهيگير است .(لِلمُذَکَّرِ)/ هِيَ سَمَّاکَةٌ. (لِلمُؤَنَّث)/ هُم سَمَّاکُونَ. (لِلجمعِ المُذَکَّرِ)/ هُنَّ سَمَّاکاتٌ. (لِلجَمعِ المُؤَنَّثِ)
4 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم المُبالِغَةِ):
أَنَا سَمَّاکٌ.(للمذکر)/أَنَا سَمَّاکَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ سَمَّاکٌ./ أَنتِ سَمَّاکَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ سَمَّاکٌ./ هِيَ سَمَّاکَةٌ./
نَحنُ سَمَّاکانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ سَمَّاکَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ سَمَّاکُونَ.(للمذکر)/ نَحنُ سَمَّاکاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما سَمَّاکانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما سَمَّاکَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم سَمَّاکُونَ./أَنتُنَّ سَمَّاکاتٌ./
هُما سَمَّاکانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما سَمَّاکَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم سَمَّاکُونَ./ هُنَّ سَمَّاکاتٌ.
الطِّفلٌ خائِفٌ: کودک ترسيده است. (لِلمُذَکَّرِ)/ الطِّفلَةُ خائِفَةٌ. (لِلمُؤَنَّث)
5- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعِلِ):
أَنَا خائِفٌ.(للمذکر)/أَنَا خائِفَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ خائِفٌ./ أَنتِ خائِفَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ خائِفٌ./ هِيَ خائِفَةٌ./
نَحنُ خائِفانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ خائِفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ خائِفُونَ.(للمذکر)/ نَحنُ خائِفاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما خائِفانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما خائِفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم خائِفُونَ./أَنتُنَّ خائِفاتٌ./
هُما خائِفانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما خائِفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم خائِفُونَ./ هُنَّ خائِفاتٌ.
السَّقفُ نَظيفٌ: سقف تميز است.(لِلمُفرَد)/ اَلسُّقُوفُ نَظِيفَةٌ. (لِلجمع)
6 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (الصِّفَةُ المُشَبَّهَةُ):
أَنَا نَظيفٌ.(للمذکر)/أَنَا نَظيفَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ نَظيفٌ./ أَنتِ نَظيفَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ نَظيفٌ./ هِيَ نَظيفَةٌ./
نَحنُ نَظيفانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ نَظيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ نُظَفاءُ.(للمذکر)/ نَحنُ نَظيفاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما نَظيفانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما نَظيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم نُظَفاءُ./أَنتُنَّ نَظيفاتٌ./
هُما نَظيفانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما نَظيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم نُظَفاءُ./ هُنَّ نَظيفاتٌ.
الأُستاذُ مُجِدٌّ: استاد کوشا است. (لِلمُذَکَّرِ)/ الأُستاذَةُ مُجِدَّةٌ.(لِلمُؤَنَّث)
7 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (الصِّفَةُ المُشَبَّهَةُ):
أَنَا مُجِدٌّ.(للمذکر)/أَنَا مُجِدَّةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ مُجِدٌّ./ أَنتِ مُجِدَّةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ مُجِدٌّ./ هِيَ مُجِدَّةٌ./
نَحنُ مُجِدَّانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ مُجِدَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ مُجِدُّونَ.(للمذکر)/ نَحنُ مُجِدَّاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما مُجِدَّانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما مُجِدَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم مُجِدُّونَ./أَنتُنَّ مُجِدَّاتٌ./
هُما مُجِدَّانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما مُجِدَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم مُجِدُّونَ./ هُنَّ مُجِدَّاتٌ.
الشَّيخُ ضَعيفٌ: پيرمرد ناتوان است.(لِلمُفرَد)/ الشُّيُوخُ ضُعَفاءُ.(لِلجمع)
8 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (الصِّفَةُ المُشَبَّهَةُ):
أَنَا ضَعيفٌ.(للمذکر)/أَنَا ضَعيفَةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ ضَعيفٌ./ أَنتِ ضَعيفَةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ ضَعيفٌ. هِيَ ضَعيفَةٌ./
نَحنُ ضَعيفانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ ضَعيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ ضُعَفاءُ.(للمذکر)/ نَحنُ ضَعيفاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما ضَعيفانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ أَنتُما ضَعيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )
أَنتُم ضُعَفاءُ./ أَنتُنَّ ضَعيفاتٌ./
هُما ضَعيفانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما ضَعيفَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )
هُم ضُعَفاءُ./ هُنَّ ضَعيفاتٌ.
الشَّابُ قَوِيٌّ: جوان نيرومند است.(لِلمُفرَد)/ الشُّبَّانُ أَقوِياءُ.(لِلجمع)
9- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (الصِّفَةُ المُشَبَّهَةُ):
أَنَا قَوِيٌّ.(للمذکر)/أَنَا قَوِيَّةٌ.(للمؤنث)/
أَنتَ قَوِيٌّ./ أَنتِ قَوِيَّةٌ.( (للمؤنث)/
هُوَ قَوِيٌّ./هِيَ قَوِيَّةٌ./
نَحنُ قَوِيَّانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ قَوِيَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ أَقوِياءُ.(للمذکر)/ نَحنُ قَوِيَّاتٌ.(للمؤنث)/
أَنتما قَوِيَّانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما قَوِيَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم أَقوِياءُ./أَنتُنَّ قَوِيَّاتٌ./
هُما قَوِيَّانِ ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما قَوِيَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم أَقوِياءُ./ هُنَّ قَوِيَّاتٌ.
او در بيمارستان بستری است: هُوَ راقِدٌ في المُستَشفَی.
10- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة( اسم الفاعل ):
أَنَا راقِدٌ في المُستَشفَی.(للمذکر)/ أَنَا راقِدَةٌ في المُستَشفَی. (للمؤنث)/
أَنتَ راقِدٌ في المُستَشفَی./ أَنتِ راقِدَةٌ في المُستَشفَی./
هُوَ راقِدٌ./ هِيَ راقِدَةٌ./
نَحنُ راقِدانِ في المُستَشفَی.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ راقِدَتانِ في المُستَشفَی. .(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/
نَحنُ راقِدُونَ في المُستَشفَی. (للجمع المذکر)/ نَحنُ راقِداتٌ في المُستَشفَی. (للجمع المؤنث)/
أَنتما راقِدانِ في المُستَشفَی. (لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ أَنتُما راقِدَتانِ في المُستَشفَی.(لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
أَنتُم راقِدُونَ في المُستَشفَی./ أَنتُنَّ راقِداتاتٌ في المُستَشفَی./
هُما راقِدانِ في المُستَشفَی.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ هُما راقِدَتانِ في المُستَشفَی. (لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/ هُم راقِدُونَ في المُستَشفَی. / هُنَّ راقِداتاتٌ في المُستَشفَی.
ما پزشک متخصص،جراح، پزشکيار،پرستار و بهداشتيار داريم: عِندَنا الطَّبيبُ المُتَخَصِّصُ(الإخصائيُّ) وَ الجَرَّاحُ وَ مُساعِدُ الطَّبيبِ وَ المُمَرِّضُ والمُمَرِّضَةُ وَ المُساعِدُ الصِّحِّي.
11 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ):
أَنَا مُمَرِّضٌ.(للمذکر)/ أَنَا مُمَرِّضَةٌ.( (للمؤنث)/
أَنتَ مُمَرِّضٌ./ أَنتِ مُمَرِّضَةٌ./
هُوَ مُمَرِّضٌ./ هِيَ مُمَرِّضَةٌ./
نَحنُ مُمَرِّضانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ مُمَرِّضَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ مُمَرِّضُون. (للمذکر)/ نَحنُ مُمَرِّضاتٌ. (للمؤنث)/
أَنتما مُمَرِّضانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ أَنتُما مُمَرِّضَتانِ. ( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم مُمَرِّضُون./ أَنتُنَّ مُمَرِّضاتٌ./
هُما مُمَرِّضانِ. ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/ هُما مُمَرِّضَتانِ. ( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم مُمَرِّضُون./ هُنَّ مُمَرِّضاتٌ.
ما پزشک متخصص،جراح، پزشکيار،پرستار و بهداشتيار داريم: عِندَنا الطَّبيبُ المُتَخَصِّصُ(الإخصائيُّ) وَ الجَرَّاحُ وَ مُساعِدُ الطَّبيبِ وَ المُمَرِّضُ والمُمَرِّضَةُ وَ المُساعِدُ الصِّحِّي.
12 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ مَعَ النَّعتِ):
أَنَا المُساعِدُ الصِّحِّي.(للمذکر)/ أَنَا المُساعِدَةُ الصِّحِّيَّةُ.(للمؤنث)/
أَنتَ المُساعِدُ الصِّحِّي./ أَنتِ المُساعِدَةُ الصِّحِّيَّةُ./
هُوَ المُساعِدُ الصِّحِّي./ هِيَ المُساعِدَةُ الصِّحِّيَّةُ./
نَحنُ المُساعِدانِ الصِّحِّيّانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر)/ نَحنُ المُساعِدَتانِ الصِّحِّيَّتانِ.(لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ المُساعِدُونَ الصِّحِّيُّونَ.(للمذکر)/ نَحنُ المُساعِداتُ الصِّحِّيّاتُ.(للمؤنث)/
أَنتما المُساعِدانِ الصِّحِّيّانِ. ( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر ) أَنتُما المُساعِدَتانِ الصِّحِّيَّتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
أَنتُم المُساعِدُونَ الصِّحِّيُّونَ ./ أَنتُنَّ المُساعِداتُ الصِّحِّيّاتُ./
هُما المُساعِدانِ الصِّحِّيّانِ.( لِلمُثَنَّی المُذَکَّر )/هُما المُساعِدَتانِ الصِّحِّيَّتانِ( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث )/
هُم المُساعِدُونَ الصِّحِّيُّونَ ./ هُنَّ المُساعِداتُ الصِّحِّيّاتُ.
من مبتلا به بيماری پوستی،قلبی،ريوی، و مفاصل هستم: أَنا مُصابٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ، القَلبي، الرِّئَوي، المَفاصلِ.
13 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (اسم الفاعلِ):
أَنَا مُصابٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.(للمذکر)/ أَنَا مُصابَةٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.( (للمؤنث)/
أَنتَ مُصابٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ. / أَنتِ مُصابَةٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.
هُوَ مُصابٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ./ هِيَ مُصابَةٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ./
نَحنُ مُصابانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / نَحنُ مُصابَتانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/ نَحنُ مُصابُونَ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ. (للمذکر)/ نَحنُ مُصاباتٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ. (للمؤنث)/
أَنتما مُصابانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / أَنتُما مُصابَتانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ. ( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
أَنتُم مُصابُونَ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ./ أَنتُنَّ مُصاباتٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ./
هُما مُصابانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / هُما مُصابَتانِ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ. ( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
هُم مُصابُونَ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ./ هُنَّ مُصاباتٌ بِالمَرَضِ الجِلدِيِّ.
بيمار شما مبتلا به تب روده،تب مالاريا، و تب مخملک است: مَريضُکُم مُصابٌ بِالحُمَّی المِعَوِيَّةِ وَ حُمَّی المَلاريا وَ الحُمَّی القِرمِزِيَّة.
14 – تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة (الصفَّةُ المُشَبَّهَة)
أَنَا مَريضٌ.(للمذکر)/ أَنَا مَريضَةٌ.( (للمؤنث)/
أَنتَ مَريضٌ. / أَنتِ مَريضَةٌ./
هُوَ مَريضٌ./ هِيَ مَريضَةٌ./
نَحنُ مَريضانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / نَحنُ مَريضَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ مَرضَی. (للجمع المذکر)/ نَحنُ مَريضاتٌ. (للجمع المؤنث)/
أَنتما مَريضانِ. (لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / أَنتُما مَريضَتانِ.( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
أَنتُم مَرضَی./ أَنتُنَّ مَريضاتٌ./
هُما مَريضانِ. (لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / هُما مَريضَتانِ. .( لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
هُم مَرضَی./ هُنَّ مَريضاتٌ.
پزشک دستور داد در بيمارستان،بخش ccu بستری شود: أَمَرَ الطَّبيبُ أَن يُلازِمَ الفِراشَ فی المُستَشفی فی قِسمِ العِنايَةِ الفائِقَةِ.
15- تصريفُ الأسماءِ المُشتَقَّة:
أَنَا طَبِيبٌ.(للمذکر)/ أَنَا طَبِيبَةٌ.( (للمؤنث)/
أَنتَ طَبِيبٌ./ أَنتِ طَبِيبَةٌ./
هُوَ طَبِيبٌ./ هِيَ طَبِيبَةٌ./
نَحنُ طَبيبانِ.(لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / نَحنُ طَبِيبَتانِ(لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
نَحنُ أَطِبَّاء. (للجمع المذکر) / نَحنُ طَبِيباتٌ.(للجمع المؤنث)/
أَنتما طَبِيبانِ. (لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / أَنتُما طَبِيبَتانِ. (لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
أَنتُم أَطِبَّاء./ أَنتُنَّ طَبِيباتٌ./
هُما طَبِيبانِ. (لِلمُثَنَّی المُذَکَّر) / هُما طَبِيبَتانِ.(لِلمُثَنَّی المُؤَنَّث)/
هُم أَطِبَّاء./ هُنَّ طَبِيباتٌ .
جملات پرکاربرد زبان عربی
عبارتهای کوتاه در احوالپرسی زبان عربی
صبح بخير: صَبَاحُ الخَيرِ.
در جواب گفته میشود: صَبَاحُ النُّورِ
توجه: شب، هنگام خواب گفته میشود: «تُصْبِح عَلَی خيرٍ».
عصر بخير: مساءُالخيرِ…
در جواب گفته میشود: مساءُالنُّورِ.
روز بخير: نَهارَك سعيد.
در جواب گفته میشود: نهارَك سعيد مُبارَك.
وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُكُمْ.
متشكرم: شُكْراً، أَشْكُرُكُمْ.
شب خوش: طابَتْ ليلتُكَ، ليْلةً سَعِيدَة! تُصْبِحُ عَلَي خَيْرٍ.
خوابت خوش (خوابی همراه با تندرستی): صَحَّ النَّوْمُ.
خيلی از شما سپاسگزارم: أَشْكُرُكَ جِدّاً.
بسيار متشكرم: شُكْراً جَزِيلاً.
ان شاء الله قبول باشد! مقبول، ان شاء الله!
با اجازه شما: عَنْ إِذنِكُم
به سلامت: مَعَ السَّلامَةِ، أَلْف سَلامَة، أَلْف خَير
تو را به خدا میسپارم. أَسْتَوْدِعُكَ اللَّه.
به اميد ديدار: إِلي اللِّقاءِ….
در امان خدا: في أَمانِ اللَّهِ.
از آشنايي با شما خرسندم. أنا سعيدٌ بمعرفتك.
تعارف نكن: لاتُجامِلْ.
خوش آمديد: أهلا و سَهْلا و مرحباً.
متأسفم! شما را بيدار کردم. مهم نيست.
إني آسفٌ (آسفةٌ) لَقَدْ أيقظتُك. لا يَهُمّ.
سخت نگير: هَوِّنْ عَليْكَ!
به چشم، اطاعت: سَمْعاً و طاعَةً.
خواهرم ببخشيد لطفاً ساعت چند است؟
عفوا يا أختي، كم الساعة مِنْ فَضْلِكِ؟
چرا سؤال میکنی در حالی که ساعت روی دست شما است؟
لِمَ تسأل وساعتك عَلَی يدكَ؟
ساعت من دقيق نيست. ساعتي غيرمضبوطة.
اندكي اينجا منتظر من باش.اِنْتَظِرْنِي هنا قليلاً.
هوای بيرون سرد است دارم يخ میزنم. الجو باردٌ في الخارج. أكادُ أَتَجَمَّدُ.
بهتر است كه اين موضوع را به وقت ديگري موكول كنيم.
مِنَ الأفضلِ أَنْ نُرْجِيءَ هذا الموضوعَ إلی وقتٍ آخَرَ.
قرار ما ساعت 9 شب. موعدنا الساعة التاسعة مساءً.
خداوند نگهدار تو باشد.الله يَحْمِيك (يَحْفَظک)، (الله يُخَلِّيک)(عا).
استاد خوش آمديد. مرحباً ياأستاذ.
فرصت خوبی بود که شما را ببينم.كانتْ فُرْصَةًطَيِّبَةً أَنْ أراكَ.
خرسندم كه …… را بشناسم. يسْعدُنِي أَنْأَتَعَرَّفَ عَلَی ….
از اين مناسبت خوب شادمان هستم. يَسُرُّنِي بهذهالمناسبة السعيدة.
فراموش نكنيد كه هميشه با من تماس بگيريد. لاتَنْسَ أنْ تَتَّصِلَ بِي دائماً.
آيا میتوانی به من کمک کنی؟أَيُمْكِنُكَمُساعدتي؟
خانم! چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟کيف أساعدكِ ياسيدة؟
بايد با تو صريح باشم. لا بُدَّ لي أن أَكُونَصريحاً (صريحة) معك.
وقت شما را زياد نمیگيرم.لن آخُذَ مِنْ وقتكالكثير.
از شما سپاسگزار خواهم شد اگر به من کمک کنيد.
سَأَكُونُ شاكراً لو ساعدتَنِي.
وقت آن نرسيده است. لم يَحِنِ الأوانُ لذلك.
من به خودم اطمينان دارم. أنا واثقٌ مِنْ نَفْسِي.
حق با شماست.
الحقٌ مَعَكَ.
مشکل حل شده است.
المشكلةُ محلولةٌ.
وقتكشي نكن.
لاتَقْتُلِ الوقتَ. لاتضيع الوقت.
عيدتان مبارک (سال نو مبارك).
كُلُّ عامٍ و أَنْتَ بِخيرٍ! (كُلُّ عامٍ و أنتَ بِأَلْفِ خَيْرٍ).
مبارك باشد: مَبْرُوك، تَهانِينا، أَلْف مَبْرُوك.
در جواب گفته میشود: خداوند به شما بركت دهد! اللَّه يُبارِك فيكَ!